aaassssssssssssssssssssssssssssssssssss
ماجرای دیداری با حضرت صاحب الزمان (عج )
در کتاب اقبال مرحوم سید بن طاووس نقل کرده از محمد بن ابی الرواد که گفت :
یک روز در محضر محمد بن جعفر دهّان (روغن فروش) به روی مسجد سهله بیرون رفته بودم که محمد بن جعفر گفت :
ما را ببرد به مسجد صعصعه بن صوحان چون آن مسجد مبارکی است و امیرالمومنین ( ع) : در آنجا نماز گذارده و ائمه هدی قدمهای شریف خود را در آنجا گذاشته اند.
سپس میل کردیم به سوی آن مسجد و مشغول نماز شدیم ‘ در بین نماز خواندن بودیم که دیدیم مردی از شتر پائین آمد و ساقهای شترش را عقال کرد آن گاه داخل مسجد شد و دو رکعت نماز خواند و آن دو رکعت نماز را بسیار طول داد سپس دستهایش را بلند کرد و دعای هر روز ماه رجب را خواند سپس برخواست و رفت نزد شترش و سوار شد.
محمد به من گفت :
آیا بر نمی خیزی تا نزد ایشان برویم و سوال کنیم که کیست ؟
برخواستیم و نزد او رفتیم و به او گفتیم :
تو را به خدا قسم می دهیم که بگو کیستی :
فرمود :
مرا کی پنداشتید ؟
محمد گفت :
گمان کردم تو خضر هستی .
سپس روبه من کرد و فرمود :
تو هم چنین گمانی کردی ؟
گفتم :
بله من هم چنین فکری کردم.
فرمود :
والله من هر آینه کسی هستم که خضر محتاج است به او و دیدن او.
منم امام زمان شما.
یک جمعه دیگر از ره آمد
اشک آمد و دیده تر آمد
( رسول زاده)
دیو سیاه ظلم را به دوزخ فنا بران
خیمه سبز عدل را به جنت بقا بزن
(سازگار)
www.ostadtehrani.persianblog.com
خدایا، در بهار مناجات، با تو می گویم