سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که حق کسى را گزارد که حقش را به جا نیارد ، به بندگى او اعتراف دارد . [نهج البلاغه]

500 داستان - درس اخلاق استاد تهرانی

جستجو در وبلاگ:
Powerd by: Parsiblog ® team.
مخلص دعایش مستجاب شود(شنبه 86 شهریور 3 ساعت 5:50 صبح )
مخلص دعایش مستجاب شود

(سعید بن مسیب ) گوید: سالى قحطى شد و مردم به طلب باران شدند.
من نظر افکندم و دیدم غلامى سیاه بالاى تپه اى بر آمد و از مردم جدا شد به دنبالش رفتم و دیدم لبهاى خود را حرکت مى دهد، و هنوز دعاى او تمام نشده بود که ابرى از آسمان ظاهر شد.
غلام سیاه چون نظرش بر آن ابر افتاد، حمد خدا را کرد و از آنجا حرکت نمود و باران ما را فرو گرفت به حدى که گمان کردیم ما را از بین خواهد برد.
(من به دنبال آن غلام شدم ، دیدم خانه امام سجاد علیه السلام رفت . خدمت امام رسیدم و عرض کردم : در خانه شما غلام سیاهى است ، منت بگذارید اى مولاى من و به من بفروشید.)
فرمود: اى سعید چرا به تو نبخشم ؛ پس امر فرمود: بزرگ غلامان خود را که هر غلامى که در خانه است به من عرضه کند پس ایشان را جمع کرد، ولى آن غلام را در بین ایشان ندیدم .
گفتم : آن را که من مى خواهم در بین ایشان نیست فرمود: دیگر باقى نمانده مگر فلان غلام ، پس امر فرمود: او را حاضر نمودند. چون حاضر شد دیدم او همان مقصود من است گفتم : مطلوب من همین است .
امام فرمود: اى غلام ، سعید مالک توست همراهش برو. غلام رو به من کرد و گفت : چه چیزى ترا سبب شد، که مرا از مولایم جدا ساختى ؟(36)
گفتم : به سبب آن چیزى که از استجابت دعاى باران تو دیدم . غلام این را شنید دست ابتهال به درگاه حق بلند کرد و رو به آسمان نمود و گفت :
اى پروردگار من ، رازى بود مابین تو و من ، الان که آن را فاش کردى پس مرا بمیران و به سوى خود ببر.
پس امام علیه السلام و آن کسانى که حضار بودند از حال غلام گریستند و من با حال گریان بیرون آمدم چون به منزل خویش رفتم رسول اما آمد و گفت اگر مى خواهى به جنازه صاحبت حاضر شوى بیا..!!
با آن پیام آور برگشتم و دیدم آن غلام وفات کرد

.(37)
-----------------------
برنامه و آدرس هیئت

هیئت متوسلین به حضرت علی اکبر علیه السلام با سخنرانی جناب شیخ علی اکبر تهرانی

سه‌شنبه 06/06/86 (نیمه شعبان) و پنجشنبه 08/06/86 از ساعت 19

به نشانی خیابان مالک اشتر-بین خوش و قصرالدشت-پلاک 129



با نماز جماعت آغاز و پس از قرائت قرآن کریم و سخنرانی به مدت یک ساعت و نیم و با ذکر مصیبت اهل بیت طهارت و دعا و صرف شام پایان می یابد. نوار کاست و لوح فشرده سخنرانی را در محل برگزاری سخنرانی و علاوه بر آن از خیابان کارگر جنوبی نرسیده به میدان انقلاب- پاساژ مهستان -فروشگاه گنجینه معرفت - تلفن : 66946775 تهیه فرمایید.
» سید محمد
»» نظرات دیگران ( نظر)

شیطان و عابد(سه شنبه 86 خرداد 1 ساعت 2:12 عصر )

در بنى اسرائیل عابدى بود به او گفتند: در فلان مکان درختى است که قومى آن را مى پرستند. خشمناک شد و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را قطع کند. ابلیس به صورت پیر مردى در راه وى آمد و گفت : کجا مى روى ؟
عابد گفت : مى روم تا درخت مورد پرستش مردم را قطع کنم ، تا مردم خداى را نه درخت را بپرستند.(34)
ابلیس گفت : دست بدار تا سخنى باز گویم . گفت : بگو، گفت : خداى را رسولانى است اگر قطع این درخت لازم بود خداى آنان را مى فرستاد. عابد گفت : ناچار باید این کار انجام دهم .
ابلیس گفت : نگذارم و با وى گلاویز شد، عابد وى را بر زمین زد. ابلیس ‍ گفت : مرا رها کن تا سخن دیگرى برایت گویم ، و آن این است که تو مردى مستمند هستى اگر ترا مالى باشد که بکارگیرى و بر عابدان انفاق کنى بهتر از قطع آن درخت است .
دست از این درخت بردار تا هر روز دو دینار در زیر بالش تو گذارم .
عابد گفت : راست مى گویى ، یک دینار صدقه مى دهم و یک دینار بکار برم بهتر از این است که قطع درخت کنم ؛ مرا به این کار امر نکرده اند و من پیامبر صلى الله علیه و آله نیستم که غم بیهوده خورم ؛ و دست از شیطان برداشت .
دو روز در زیر بستر خود دو دینار دید و خرج مى نمود، ولى روز سوم چیزى ندید و ناراحت شد و تبر برگرفت که قطع درخت کند.
شیطان در راهش آمد و گفت : به کجا مى روى ؟ گفت : مى روم قطع درخت کنم ، گفت : هرگز نتوانى و با عابد گلاویز شد و عابد را روى زمین انداخت و گفت : بازگرد و گرنه سرت را از تن جدا کنم .
گفت : مرا رها کن تا بروم ؛ لکن بگو چرا آن دفعه من نیرومندتر بودم ؟
ابلیس گفت : تو براى خدا و با اخلاص قصد قطع درخت را داشتى لذا خدا مرا مسخر تو کرد و این بار براى خود و دینار خشمگین شدى ، و من بر تو مسلط شدم .(35)


» سید محمد
»» نظرات دیگران ( نظر)

على علیه السلام بر سینه عمرو(سه شنبه 86 اردیبهشت 11 ساعت 3:46 عصر )

با تبریک به مناسبت فرا رسیدن روز معلم به همه معلمان و استادان مخصوصا پدران علمی خودمان یعنی استادان اخلاقی

 

با عرض تسلیت خدمت آقا امام زمان (عج) در مورد اهانت به ایشان و جد بزرگوارشان حضرت علی (ع) و پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (ص) از سوی نشریاتی در دانشگاه امیر کبیر تهران (پلی تکنیک)

------------------------------------

- على علیه السلام بر سینه عمرو 

 

عمرو بن عبدود شجاعى بود که با هزار سوار و مرد جنگى برابرى مى کرد. در جنگ احزاب مبارز طلبید، هیچ کس از مسلمین جراءت مبارزه با او را نداشت . تا اینکه حضرت على علیه السلام خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و اجازه مبارزه با او را پیشنهاد کرد. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: این عمرو بن عبدود است .
حضرت عرض کرد: من هم على بن ابیطالبم . و به طرف میدان حرکت کرد و مقابل عمرو ایستاد .
بعد از مبارزه حساس ، عاقبت على علیه السلام عمرو را بر زمین انداخت و بر روى سینه او نشست
(31)
صداى فریاد مسلمین بلند شد و پیوسته به پیامبر صلى الله علیه و آله مى گفتند: یا رسول الله صلى الله علیه و آله بفرمایید على علیه السلام در کشتن عمرو تعجیل نماید.
پیامبر صلى الله علیه و آله مى فرمود: او را به خود واگذارید، او در کارش ‍ داناتر از دیگران است . هنگامى که سر عمرو را حضرت جدا نمود، خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آورد. فرمود: یا على علیه السلام چه شد که در جدا کردن سر عمر توقف نمودى ؟
عرض کرد: یا رسول الله صلى الله علیه و آله موقعى که او را بر زمین انداختم مرا ناسزا گفت : من غضبناک شدم ، ترسیدم اگر در حال خشم او را بکشم ، این عمل از من به واسطه تسلى خاطر و تشفى نفس صادر شود، ایستادم تا خشمم فرو نشست آنگاه از براى رضاى خدا و در راه فرمانبردارى او سرش را از تن جدا کردم .
آرى براى این اخلاص و مبارزه با ارزش ، پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:
(شمشیر على در روز جنگ خندق
(32) با ارزش تر از عبادت جن و انس ‍ است .) (33)


» سید محمد
»» نظرات دیگران ( نظر)

جزاى اشعار(دوشنبه 85 بهمن 16 ساعت 6:21 عصر )

روز نوروزى (منصور دوانیقى ) که بعد از برادرش ابوالعباس سفاح به خلافت رسید امام کاظم علیه السلام را امر کرد که در مجلس روز عید بنشیند و مردم براى تبریک بیایند و هدایاى خود را نزدش بگذارند و حضرت آنها را قبول کند.
حضرت فرمود: عید نوروز عید سنتى فرس (ایرانیان ) است و در اسلام درباره آن چیزى وارد نشده است .
منصور گفت : این کار را به خاطر سیاست لشگر و سپاه مى کنم ، شما را به خداوند عظیم سوگند مى دهم که قبول کنید و در مجلس بنشینید، حضرت هم قبول کردند و در مجلس نشستند و اعیان لشگر و امراء و مردم خدمتش ‍ شرفیاب مى شدند و تهنیت مى گفتند، و هدایا را نزد حضرتش ‍ مى گذاشتند.
منصور خادمى را موکل کرده بود که نزد حضرت بایستد و اموال را که مى آورند ثبت و ضبط کند. آخرین نفرات از مردم ، پیرمردى بود که وارد شد و عرض کرد: یابن رسول الله من مردى فقیر مى باشم و مالى ندارم که براى شما هدیه بیاورم ولیکن هدیه من سه بیت شعرى است که جدم در مرثیه جد شما حسین بن على علیه السلام سروده ، اشعار را خواند(22)
حضرت فرمود: هدیه شما را قبول کردم ، و در حقش دعاى خیر کرد.
پس سر خود را به طرف خادم منصور بلند کردند و فرمود: برو نزد منصور و او را از این اموال جمع شده خبر بده و بگو چه باید کرد؟
خادم رفت و برگشت و گفت : امیر مى گوید تمام آن را به شما بخشیدم در هر راهى که مى خواهى صرف کن .
پس حضرت به آن پیرمرد فرمود: تمام این اموال را بردار که همه را به تو بخشیدم .(23)


» سید محمد
»» نظرات دیگران ( نظر)

3- ابوایوب انصارى(چهارشنبه 85 دی 20 ساعت 11:30 صبح )
3- ابوایوب انصارى  

یکى از اصحاب بزرگ پیامبر صلى الله علیه و آله (ابوایوب انصارى ) بود. موقعى که پیامبر صلى الله علیه و آله از مکه به مدینه هجرت کردند، همه قبایل مدینه تقاضا کردند که پیامبر صلى الله علیه و آله بر آنان فرود آید! پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: هر جا شترم نشست همانجا را انتخاب کنم . تا اینکه نزدیک خانه هاى (بنى مالک بن النجار) رسید در محلى که بعدها درب مسجد پیامبر صلى الله علیه و آله قرار گرفت ، شتر به زمین نشست . پس از اندکى برخاست و به راه افتاد، باز به محل اول برگشت و به زمین نشست .
مردم نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمدند و هرکس او را به خانه خودش ‍ دعوت مى کرد. ابوایوب فورى خورجین پیامبر صلى الله علیه و آله را از پشت شتر گرفت و به خانه خود برد.
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: خورجین چه شد؟ گفتند: ابوایوب آن را به خانه خود برد. فرمود: شخص باید همراه بارش و به خانه ابوایوب تشریف بردند و تا موقعى که خانه هاى اطراف مسجد ساخته شد در خانه ابوایوب تشریف داشتند.
اول در اطاق پایین و همکف بودند بعد ابوایوب عرضه داشتند یا رسول الله صلى الله علیه و آله مناسب نیست شما در طبقه پایین و ما در طبقه فوقانى باشیم ، خوب است شما بالا تشریف ببرید.
حضرت قبول کردند و دستور دادند اثاثیه را به طبقه فوقانى ببرند. او در تمام جنگها همانند بدر و احد و غزوات در رکاب پیامبر صلى الله علیه و آله با دشمنانش مى جنگید و شهامتهاى بزرگى از خود نشان مى داد.
در جنگ خیبر پس از پیروزى در برگشت پشت خیمه پیامبر صلى الله علیه و آله نگهبانى مى داد وقتى صبح شد پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: بیرون خیمه چه کسى است ؟ عرض کرد: منم ابوایوب ... دوباره پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: خدا ترا رحمت کند. (آرى ابوایوب از راه احسان و نیکى با مال و جان این دعاى پیامبر صلى الله علیه و آله نصیب او شد.)(21)


» سید محمد
»» نظرات دیگران ( نظر)

امام حسین علیه السلام و ساربان(سه شنبه 85 آذر 21 ساعت 10:2 صبح )

 

 

 

امام صادق علیه السلام فرمود: زنى در کعبه طواف مى کرد و مردى هم پشت سر آن زن مى رفت . آن زن دست خود را بلند کرده بود که آن مرد دستش را به روى بازوى آن زن گذاشت ؛ خداوند دست آن مرد را به بازوى آن زن چسبانید.
مردم جمع شدند حتى قطع رفت و آمد شد. کسى را به نزد امیر مکه فرستادند و جریان را گفتند. او علما را حاضر نمود، و مردم هم جمع شده بودند که چه حکم و عملى نسبت به این خیانت و واقعه کنند، متحیر شدند! امیر مکه گفت : آیا از خانواده پیامبر صلى الله علیه و آله کسى هست ؟
گفتند: بلى حسین بن على علیه السلام اینجاست . شب امیر مکه حضرت را خواستند و حکم را از حضرتش پرسیدند.
حضرت اول رو به کعبه نمود و دستهایش را بلند کرد و مدتى مکث فرمود: و بعد دعا کردند. سپس آمدند دست آن مرد به قدرت امامت از بازوى آن زن جدا نمودند.
امیر مکه گفت : اى حسین علیه السلام آیا حدى نزنم ؟ گفت : نه .
صاحب کتاب گوید: این احسانى بود که حضرت نسبت به این ساربان کرد اما همین ساربان در عوض خوبى و احسان حضرت در تاریکى شب یازدهم به خاطر گرفتن بند شلوار امام دست حضرت را قطع کرد.(20)


» سید محمد
»» نظرات دیگران ( نظر)

- یهودى و زرتشتى(یکشنبه 85 آذر 5 ساعت 2:38 عصر )

مرد یهودى و فقیر با شخصى آتش پرست که مال زیاد داشت ، به راهى مى رفتند، آتش پرست شترى داشت و اسباب سفر نیز همراه داشت ؛ از یهودى سؤ ال کرد: مذهب و مرام تو چیست ؟
گفت : عقیده ام آن است که جهان را آفریدگارى است و او را پرستش مى کنم و به او پناه مى برم ، و هر کس موافق مذهب من مى باشد به او نیکى مى کنم و هر کس مخالف مذهب من است خون او را بریزم .
یهودى از آتش پرست سؤ ال کرد: مرام تو چیست ؟ گفت : خود و همه موجودات را دوست مى دارم و به کسى بدى نمى کنم و به دوست و دشمن احسان و نیکى مى کنم . اگر کسى با من بدى کند به او جز با نیکى رفتار نکنم ، به سبب آنکه مى دانم که جهان هستى را آفریدگارى است . یهودى گفت : این قدر دروغ مگو که من همنوع تو هستم ، و تو روى شتر با وسایل مسافرت مى کنى و من با پاى پیاده با تهى دستى ، نه از خوراک خود مى دهى و نه سوار بر شترت مى نمایى .
آتش پرست از شتر پیاده شد و سفره غذا را در مقابل یهودى پهن کرد یهودى مقدارى نان خورد و با خواهش بر شتر او نشست تا خستگى بگیرد. مقدارى راه که با یکدیگر حرکت کردند، یهودى ناگهان تازیانه بر شتر نواخت و فرار نمود. آتش پرست هر چند فریاد کرد: که اى مرد من به تو احسان نمودم آیا این جزاى احسان من است که مرا در بیابان تنها بگذارى ، فایده اى نکرد. یهودى با فریاد مى گفت : قبلا مرام خود را به تو گفتم که هر کس مخالف مرام من است او را هلاک کنم .
آتش پرست رو به آسمان کرد و گفت : خدایا من به این مرد نیکوئى کردم و او بدى نمود، داد مرا از او بستان .
این گفت و به راه خود ادامه داد. هنوز مقدارى راه را نپیموده بود که ناگهان چشمش به شترش افتاد که ایستاده و یهودى را بر زمین انداخته و تمام بدنش مجروح و ناله اش بلند است .
خوشحال شد و شتر خود را گرفت و بر آن نشست و مى خواست حرکت کند که ناله یهودى بلند شد: اى مرد نیکوکار تو میوه احسان را چشیدى و من پاداش بدى را دیدم ، اینک به عقیده خودت از راه احسان رومگردان و به من نیکى کن و مرا در این بیابان رها مکن .
او بر یهودى رحم و شفقت نمود او را بر شتر خویش سوار کرد و به شهر رساند.(19)


» سید محمد
»» نظرات دیگران ( نظر)

   1   2   3      >
اوقات شرعی

بازدیدهای امروز: 30 بازدید
بازدیدهای دیروز: 5 بازدید
مجموع بازدیدها: 179709 بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

500 داستان - درس اخلاق استاد تهرانی
مدیر وبلاگ : سید محمد[93]
نویسندگان وبلاگ :
استاد (@)[0]


کمی خوشرو و خندان هستم
» پیوندهای روزانه «
هئیت متوسلین به حضرت علی اکبر (ع) [221]
احادیث [215]
علی اکبر تهرانی [312]
درس اخلاق استاد تهرانی [333]
حدیث [210]
سفیر [89]
جشنواره پیامبر اعظم [133]
استشهادیون [260]
[آرشیو(8)]



» لینک دوستان من «
استشهاد
» لوگوی دوستان من «






























» فهرست موضوعی یادداشت ها «
سخنرانی[31] . 500 داستان[19] . سایر موارد[10] . امام زمان[6] . مشعلهای شعله ور[4] . درس اخلاق[2] . سخن هفته[2] . کروکی . مذهب . هیئت متوسلین به حضرت علی اکبر (ع) . تهرانی . در اخلاق درویشان . سخن برگزیده . آدرس هیئت . استاد . استاد تهرانی .
» آرشیو یادداشت ها «
آبان 84
آذر 84
دی 84
بهمن 84
اسفند 84
فروردین 85
اردیبهشت 85
خرداد 85
مهر 85
آبان 85
آذر 85
دی85
بهمن 85
اسفند 85
فروردین 86
خرداد 86
تیر 86
مرداد 86
شهریور 86
» صدای استاد تهرانی «
» اشتراک در خبرنامه «