امام صادق (خ) جامه زبر کارگری بر تن و بیل بر دست داشت و در بوستان خویش سرگرم بود .
چنان فعالیت کرده بود که سراپایش را عرق گرفته بود . در این حال ، ابو عمروشیبانی وارد شد
و امام را در آن تعب و رنج مشاهده کرد . پیش خود گفت ، شاید علت اینکه امام شخصا بیل به دست گرفته
و متصدی این کار شده این است که کسی دیگر نبود و از روی ناچاری خودش دست به کار شده . جلو آمد و
عرض کرد : « این بیل را به من دهید ، من انجام می دهم . »
داستان راستان ج1 ص 125
مردی به عنوان یک مهمان عادی ، بر علی (ع) وارد شد . روزها در خانه آن حضرت مهمان بود ، اما او یک مهمان عادی نبود. چیزی در دل داشت که ابتدا اظهار نمی کرد . حقیقت این بود که این مرد ، اختلاف دعوایی با شخص دیگری داشت و منتظر بود طرف حاضر شود و دعوا در محضر علی طرح گردد . تا روزی خودش پرده برداشت و موضوع اختلاف و محاکمه را عنوان کرد .
علی (ع) فرمود :
« پس تو فعلا طرف دعوا هستی ؟ »
بلی یا امیر المؤمنین .
« خیلی معذرت می خواهم ، از امروز دیگر نمی توانم از تو ، به عنوان مهمان پذیرایی کنم ، زیرا پیغمبر اکرم فرموده است :
" هر گاه دعوایی نزد قاضی مطرح است ، قاضی حق ندارد یکی از متخاصمین را ضیافت کند ، مگر آنکه هر دو طرف با هم در مهمانی حاضر باشند . "
ابو علی سینا هنوز بیست ساله نشده بود که علوم زمان خود را فرا گرفت و در علوم الهی و طبیعی و ریاضی و دینی زمان خود سر آمد عصر شد . روزی به مجلس درس ابو علی ابن مسکویه – دانشمند معروف آن زمان – حاضر شد . با کمال غرور ، گردویی را به جلو ابن مسکویه افکند و گفت : " مساحت سطح این را تعیین کن . "
ابن مسکویه جزوه هایی از یک کتاب که در علم اخلاق و تربیت نوشته بود ( کتاب طهارة الاعراق ) به جلو ابن سینا گذاشت و گفت « تو نخست اخلاق خود را اصلاح کن تا من مساحت سطح گردو را تعیین کنم . تو به اصلاح اخلاق خود محتاجتری از من به تعیین سطح این گردو » .
بو علی سینا از این گفتار شرمسار گردید و این جمله راهنمای اخلاقی او در همه عمر قرار گرفت .
داستان راستان استاد شهید مطهری جلد 1
علی ( ع) هنگامی که به سوی کوفه می آمد وارد شهر انبار شد که مردمش ایرانی بودند کدخدایان و کشاورزان ایرانی خرسند بودند که خلیفه محبوبشان از شهر آنها عبور می کند به استقبالش شتافتند ، هنگامی که مرکب علی به راه فتاد آنها در جلوی مرکب شروع کردند به دویدن . علی آنها را طبید و پرسید " چرا می دوید، این چه کاری است که می کنید ؟ "
این نوعی احترام است که ما نسبت به امرا و افرد مورد احترام خود می کنیم . این سنت و یک نوع ادبی است که در میان ما معمول بوده است.
علی (ع) فرمود : این کاری که شما می کنید شما را در دنیا به رنج می اندازد و در آخرت به شقاوت می کشاند . همیشه از این گونه کارها که شما را پست و خوار می کند خودداری کنید . بعلاوه این کارها چه فایده ای به حال آن افراد دارد ؟
باقر یعنی شکافنده . به آن حضرت باقرالعلوم می گفتند یعنی شکافنده دانشها
مردی مسیحی ، به صورت سخریه و استهزاء کلمه باقر را تصحیف کرد به کلمه بقره – یعنی گاو – و به آن حضرت گفت تو گاو هستی .
امام بدون اینکه از خود ناراحتی نشان دهند و اضهار عصبانیت کنند با کمال سادگی گفتند نه من بقر نیستم من باقرم .
مسیحی ادامه داد تو پسر زنی هستی که آشپز بود .
امام باقر – شغلش این بود عار و ننگی محسوب نمی شود.
مسیحی * مادرت سیاه و بی شرم و بد زبان بود
امام باقر فرمودند : اگر این نسبتها که به مادرم می دهی راست است ، خداون او را بیامرزد و از گناهش بگذرد . ولی اگر نادرست و دروغ است خدا از گناه تو بگذرد که دروغ وافترا بستی .
مشاهده این حلم از مردی که قادر بود همه گونه موجبات آزار یک مرد خارج از دین اسلام را فراهم آورد کفی بود تا انقلابی در روحیه مرد مسیحی ایجاد نماید و او را به سوی اسلام بکشاند و مسلمان شود .
منبع " داستان راستان استاد شهید مطهری "